رمان ازدواج صوری(۱)

-نهههه! من نمیخوام! صدای جیغم کل محل برداشت. دویدم سمت اتاقم. مادرم پشت سرم اومد. 

- دخترم قربونت برم! دیگه نذاشتم ادامه بده با تمام توانم در کوبیدم. تا اونجایی که می تونستم زار زدم. 

- لعنت به همتون! لعنت.. مامانم اومد پشت در. 

- دخترم به خدا اگه مجبور نبودم این کارو نمی کردم. صحبت یه میلیون دو میلیون نیست که! بیست میلیون. تمام زندیگمم بفروشم صدتومنم نمیشه! 

- به من چه؟ من ازدواج نمی کنم! 

- عزیزم. فدات بشم می دونی که اگه دست من بود اصلا نمیذاشتم این اتفاق بیفته. تو قرار نیست که تا اخر عمر زن این پسره باشی که به محض جور کردن پول طلاقتو ازش می گیرم. به جون سوگند به اون قران کریم قسمت می دم.  

–اسم خواهرمو نیار!اصلااگه جور نشد چی؟ هان؟ 

- خدا شاهده که اگه نتونم جورش کنم هاجیه نیستم. در ضمن در دو صورت می تونی ازش جدا شی یا من برم زندان یا پولو جور کنم. خدارو خوشت میاد من برم زندان وتو تنها تو این جامعه گرگ صفت بمونی؟ یادت نیست چه بلایی سر خواهرت اوردن؟ بعد از مرگ بابات این همه بلا سرمون اومد. الهی گور به گور شی ابراهیم که نه خیری موقع زنده بودنت بما رسوندی ونه حالا که این همه بدهی برای من جا گذاشتی تورو به اون خواهرت که این قدر دوسش داری  

– اسم سوگند نیار! خواهرم عمرا راضی به همچین کاری می شد! 

مادرم گفت: سوگل خانم من ! یه بار به خاطر خواهرت که شده به خاطر من کوتاه بیا! بابا این طلبکار گفته چک همشونو میخره در صورتی که این وصلت سر بگیره بعدم که پولم جور شد طلاقتو می گیرم.با اینکه تا حالا صد دفعه این بحث تکرار شده ولی نتیجه ای هم نداشته 

 ادامه دادم –از کجا معلوم طلاق بده؟  

-میده به خدا میده تو شرطاش ذکر کرده.با هق هق گفتم: از کجا معلوم جور بشه؟ 

 -جور می کنم شده میرم… میرم( صداش لرزید) خودمو .. دیگه بقیشو نتونست بگه 

ادامه مطلب ...